آسیب‌ شناسی محتوامشاغل محتوایی

پرسش‌نامه «بازاریابی محتوایی» کسب و کارهای کوچک و متوسط

پرسش‌نامه بازاریابی محتوایی کسب و کارهای کوچک و متوسط

لطفا این پرسش‌نامه را با مدیران و صاحبان کسب و کارهای کوچک به اشتراک بگذارید. از توجه شما ممنونم.

داستان پرسش‌نامه


مدت‌های مدیدی است که بحث آموزش در حوزه «بازاریابی محتوایی» ایران داغ شده‌است. افراد مختلفی با تخصص‌ها و پیشینه‌های مختلف، از متخصص سئو تا بلاگر و افرادی که در حوزه‌هایی نظیر نویسندگی، مطبوعات و امثالهم کار کرده‌اند، کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی برگزار می‌کنند.

البته که من هم جزو این برگزار کنندگان بوده‌ام. زمان‌هایی به برگزاری کلاس و وبینار و کارگاه گذرانده‌ام. برای تدوین استراتژی محتوا، پروتکل استاندارد تیم محتوا و بوم استراتژی محتوایی وقت گذاشته‌ام.

سخنرانی‌ کرده‌ام و در پادکست‌های تخصصی محتوا نظیر سفر محتوا حضور داشته‌ام.

مسئله اما آن قدر مهم و حیاتی هست که مرا وادار می‌کند برایش پرسشنامه پر کنم.

ما اصولا داریم «کارآموز» و «کارشناس» را در بخش C (مشتری و مخاطب) تربیت می‌کنیم. کسانی را به امید داشتن کار و پیدا کردن کار و درآمد روانه بازار می‌کنیم که هم دستشان خالی از مهارت خاصی است که کارفرما می‌طلبد و هم چنته‌شان.

هم کارفرما برای استخدام آنان انگیزه و انرژی و شناخت کافی ندارد. اساسا برای این که بداند اصلا بازاریابی محتوایی چیست و به چه دردش می‌خورد هم آموزش ندیده‌است.

کارفرما هم قربانی است. قربانی بازی با واژگانی که این روزها با شدت بسیار زیادی در فضای دیجیتال همچون موج می‌آیند و همه‌چیز را تخریب می‌کنند: بازاریابی محتوایی، عصر محتواست، محتوا پادشاه است.

گاهی طوری این جملات بیان می‌شود که گویی اگر همین امروز- در هر حوزه‌ای که هستی هم فرقی ندارد – بازاریابی محتوایی را شروع نکنی، مغضوب و مطرود دو عالمی. طوری از لزوم بازاریابی محتوایی و هزینه کم و ناچیزش سخن می‌گوییم که انگار قرار است این روش تمام روش‌های بازاریابی عالم را یکجا بشوید و با خودش ببرد و معجزه کند.

تازه این وسط کارفرما مجبور به سخت‌ترین انتخاب می‌شود. شخصی را استخدام کند که با بودجه ناچیزش، هم بتواند سند استراتژی تدوین کند، هم آن را اجرایی کند و هم به نتایج مطلوب در کوتاه مدت برسد.

غافل از این که شاید ما مدعیان دانش بازاریابی محتوایی هرگز به او تذکر نداده‌ایم که بازاریابی محتوایی «اکسیر» نیست که داروی همه دردهای تو باشد. فقط و فقط یک روش و ابزار است و هر مسئله و هر کاری را با یک ابزار واحد انجام دادن، نه تنها غیر ممکن که دیوانگی محض است.

من درک می‌کنم که بیشتر سازمان‌های ایرانی، دقت کنید که میگویم سازمان و از استارتاپ و انواعی که در نخستین گام‌های تبدیل شدن به سازمان هستند سخن نمی‌گوییم؛ هم‌چنان درگیر بازی «تولید – محصول – فروش – بازاریابی» هستند.

هنوز در جایی در دوران تولید گیر کرده‌اند. هنوز به دیدی که در «تحول بازاریابی» مکررا از آن بحث می‌شود پا که هیچ، حتی نیم‌نگاهی هم به آن نینداخته‌اند.

من درک می‌کنم که سازمان‌های ایرانی بازاریابی را بیشتر «ارائه تخفیف» و «P پروموشن» می‌فهمند و بازار و اقتصاد و زمین بازی اقتصادی ایران هم چنین شرایطی را به آن‌ها تحمیل می‌کند.

(این بخش را از صحبت‌های حسن کشاورز یاد گرفته‌ام)

اما باز هم امید دارم که بتوان مسیر را به سمت «تحول بازاریابی» پیش برد. مسئله این است که ما اکنون در عصر محتوای ۲٫۰ زندگی می‌کنیم. عصری که الگوریتم‌های «ترجیح خوان مشتری» بر آن حاکم شده‌اند. ما مجبوریم در فضای دیجیتال از باورهای بازاریابی سنتی و فکری خود فاصله بگیریم.

چاره‌ای نداریم. ما در زمین بازی کس دیگری بازی می‌کنیم. به هر صورت کسب و کار دیجیتال محکوم به بازی با قواعد نانوشته‌ای است که گاهی به دلیل عدم فهم کسب و کار، از بستن درهای آن تا محکومیت قضایی گربیانگیرش می‌شود.

باری این پرسشنامه برای یک منظور دیگر طراحی شده‌است.

ساعت‌ها نشستم و با خودم فکر کردم که چرا اصلا باید افراد را با امید وجود بازار کار تربیت کنیم در حالی که می‌دانیم بازار کار اصلا نمی‌فهمد این‌ها چه می‌گویند و چه می‌خواهند. از سوی دیگر هم هر کدامشان برای برندشدن و بالاتر بردن شانس خودشان دست به «انتشار محتوا» می‌زنند.

غافل از این که «تألیف» است که قرار است ما را در حوزه‌ای خاص برند کند و نه انتشار. تألیف دقیقا به این معنا که ما از خودمان چه داریم و چه چیزهایی برای عرضه به جهان داریم.  

تألیف محتوا

وگرنه انتشار مداوم پست‌های ترجمه شده و یا تکرار مکررات دیگران چیزی شبیه تحویل آدامس به گرسنه است. صرفا فکش را خسته می‌کنیم و تازه نه تنها گرسنگی‌اش برطرف نمی‌شود که بدتر هم می‌شود.

به هر صورت داستان پرسشنامه قرار است در جای دیگری پیش برود.

به جای تربیت افرادی که برایشان بازار کار تعریف نشده‌است، من تصمیم گرفتم از سمت دیگر وارد شوم. اول برایشان «کار» ایجاد کنیم و بعد تربیتشان کنیم.

این پرسشنامه قرار است اصلا به این سمت برود که ما از کسب و کارهای کوچک و متوسط سؤالاتی بپرسیم، بر مبنای آن سؤالات نیازسنجی از بیزنس‌ها انجام می‌دهیم.

این مسائل برای من مهم‌ترند. این که بیزنس چقدر اصلا بازاریابی محتوایی می‌فهمد. اصلا چقدر با این مسئله آشناست و آیا واقعا نیازش «بازاریابی محتوایی» است یا مثلا مسئله‌اش با حضور در شبکه‌های اجتماعی برطرف می‌شود.

من قصد دارم از کسب و کارهای کوچک و متوسط شروع کنم. به محض نیاز سنجی، از آن‌ها بخواهم به سبک و سیاق و سلیقه خودشان «کارآموز» استخدام کنند.

بعدها کارآموزان خودشان را با توجه به نیاز و درخواست و جایگاه و هدفشان در بازار «تربیت» کنیم. تازه به صورت تخصصی‌تر می‌توان اینجا اقدام کرد. یعنی مثلا کسی که در حوزه گردشگری وارد می‌شود را پیش استادی نمی‌فرستم که تخصص و تجربه‌اش درحوزه سلامت است.

به این ترتیب هر بیزنسی دقیقا نیرویی را در اختیار می‌گیرد که نیازش بوده‌است. نیرو از خطر بیکاری به سرورهای گوگل و پرکردن آن‌ها با مطالب ضعیف و زرد و سئو شده روی نمی‌آورد و کارفرما با چشمانی باز به سمت هدفش می‌رود.

این مهم‌ترین دغدغه‌هایی بود که مرا وادار کرد به سمت پر کردن پرسشنامه بروم. اما هم‌چنان کمک شما را نیاز دارم. لطفا این پرسشنامه‌ را در ابعاد وسیع منتشر کنید.


یاور مشیرفر

محتوا جان است، من جاندار. در این وبلاگ از استراتژی و فلسفه محتوا با شما صحبت می‌کنم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا