فلسفۀ محتوا چیست و چرا باید فیلسوف محتوا تربیت کرد؟

فلسفه به یونانی در مفهوم «دوستدار خرد» معنا میشود و عبارت است از مداقه و تفکر در مورد مسائل اساسی و بنیادی حیات بشری.
اما چرا میگوییم فیلسوف محتوایی و فلسفۀ محتوا؟ چه رابطهای بین فلسفه و محتوا وجود دارد؟
در دنیای محتوا مهمترین گام برای تدوین و ارائهی محتوا از رهگذر «استراتژی» تبیین میشود. استراتژی هم در ذات خود دوراندیشانه، آیندهنگرانه و نگرش به افقهای دوردست برای تصمیمگیری بهتر است. اینجا محل تلاقی «فلسفه» با «محتوا» است.
ابتدا اجازه دهید مفهوم دیگری را مورد بررسی قرار دهیم:
در ادبیات پیشرفت و توسعه همواره با یک واژهی مشخص برخورد میکنیم: بومیسازی.علم را بومیسازی کنیم، صنعت را بومی کنیم، دانشگاه را بومی کنیم.این مفهوم تا حد زیادی ناقص است.
ما اگر قصد کنیم چیزی را بومیسازی کنیم، عمدتا به سراغ ترجمه و وارداتش میرویم. نه تنها ما که همهی بخشهایی از جهان که در فرآیند توسعه عقب ماندهاند.
مثلا در بحث حقوق محتوا که در همین سری آن خواهید خواند، ما از بحث کپیرایت تا کریتیوکامنز و GDPR به نوعی در حال «بومیسازی» بودهایم و هستیم.
در مورد محتوا هم همین داستان تا حد زیادی صادق است.
ما هر چه از محتوا میدانیم بلاشک حاصل خواندن کتابهایی که نام Content بر خود دارند یا استفاده از سایتهایی نظیر Contently، Hubspot و یا Content Marketing Institute به طور عمده و وبسایتها و وبلاگهایی پراکنده در نت است. بیشتر مفاهیم وارد شده به این عرصه هم «ترجمه» و «بومیسازی» شدهاند.
خیلی از ما واژگانی نظیر «اکوسیستم دیجیتال» را به فراوانی به کار میبریم. واژههای مشابه آن هم در ادبیات استارتآپهای ما به فراوانی دیده میشود. در حالی که تعریف اکوسیستم، حداقل در اکولوژی یعنی «جامعهای که در آن موجودات زنده و اجزای غیرزنده در تعامل با یکدیگر باشند»
در اکوسیستم وابستگی بین موجودات زنده و اجزای غیرزنده به وجود میآید که مهمترین این وابستگیها «زنجیرههای غذایی و شبکههای غذایی» هستند.
اگر بخواهم این تعریف را برای فضای «دیجیتال» ارائه کنم باید بگویم: اکوسیستم دیجیتال یعنی «جامعهای دیجیتال، که در آن انسانها با ابزارها و نرمافزارها و زیرساختهای دیجیتال در ارتباط و تعامل دائمی با همدیگر هستند.»
در اکوسیستم دیجیتال هم روابط و وابستگیهای متعددی به وجود میآید: برنامهنویسان، سئو، محتوا، تبلیغات کلیکی و … در تعامل با یکدیگر برای جذب و استفاده از منابع هستند. در این میان ممکن است یکی از این بخشها توسط بخشهای دیگر به طور کامل «خورده شود» و از بین برود.
گاها اعضای اکوسیستمهای دیجیتال بر خلاف اکوسیستمهای طبیعی تلاش میکنند همهی زنجیره و شبکهی غذایی را در اختیار خود بگیرند و از صفر تا صد یک کار را پوشش دهند. این کار با به کارگیری افراد با تخصصهای مختلف درون «تیم» ممکن میشود.
از یاد نبریم که انسان (به تعریف یوآل نوح هراری در اثر جاویدانش Sapiens) تنها موجودی است که میتواند در دستههای بیش از ۱۵۰ نفری به کار گروهی و تیمی بپردازد. از ماحصل کارتیمی انسانی، اکوسیستم روابط انسانی در دنیای دیجیتال تمامی زنجیره و شبکه را تصاحب و تسخیر میکند.
اگر بخواهم برای اکوسیستم دیجیتال ایران این تعریف را «بومسازی» کنم، باید احتمالا کم و بیش چنین متنی بنویسم:
«اکوسیستم دیجیتال ایران فضایی است که در آن معدود اپهای میلیاردی پیشرو و چند صد هزار نرمافزار و فکرافزار دنبالهرو در آن حضور دارند؛ بیش از حد نیازش «منتور، همبنیانگذار و کارآفرین» دارد؛ در انتخاب واژگانش صرفا واردکننده است، شکل ساخت اپهایش تا حد زیادی کپیشده از سیلیکونولی است و در تعداد بسیار کمی از آنها «نیاز مشتری» مطرح شدهاست و پاگرفته است.»
اگر بخواهیم این تعریف را برای حوزهی محتوا با جزییات تعریف کنیم، احتمالا حاصل چنین متنی بشود:
«حوزهی محتوای دیجیتال فارسی، در وب حضور چندان مطرحی نداشتهاست. محتوای زرد سئوشده به شدت در این اکوسیستم «پمپ» شدهاست. با ظهور ابزارهایی نظیر وردپرس محتوای فارسی به شدت تابع ساختارهای دینامیک و افزونهها و تا حد زیادی «سئو» بودهاست؛ بیآنکه به مسئلهای به نام ارزیابی و تحلیل مخاطب محتوا توجه کردهباشد.»
محتوا عرصه و حوزهی دیدگاههای متضاد و متناقض و درک متضاد و متناقض است. محتوا حوزهی «صفر و یک» و نگاه مهندسی نیست؛ حوزهای شبیه «علوم انسانی» است: نه تنها سیاه و سفید و خاکستری که سبز و آبی و قرمز و ارغوانی و به اصطلاح «یک میلیون رنگ» در آن حضور دارند.
درک مخاطب از محتوا و واداشتن وی به عمل از حوزهی نگاه مهندسی به شدت دور میشود: هیچ عملی نمیتواند در رفتار مخاطب محتوا «پیش بینی» شود. حتی در حوزههای اقتصاد رفتاری که مبنای تولیدات محتوایی و اپها و روشهای فروش گوناگون هستند، ما صرفا «انتظار داریم» اشخاص مطابق میل ما رفتار کنند و بر مبنای خطاهای ذهنیشان انتخاب دلخواه ما را انجام دهند. همیشه و همیشه و همیشه در این میان «استثناء» رخ میدهد.
در این میان اما مسائل مهمتری هم هست: بومسازی نیازمند تربیت یک مسئلهی مهم است: سؤال پرسیدن.
سؤال پرسیدن نیز به نوبهی خود محصول «حیرت» و «تفکر» و «چراجویی» ماست. از سوی دیگر اینترنت بستر «برابری فرصتها» خوانده میشود و به راستی که فرصت رشد و پیشرفت برای همه در این بستر یکسان است.
حال سؤال اینجاست که محتوا در «وب ۳٫۰» باید چگونه باشد؟ در وب ۴٫۰ چطور؟ در اینترنت چیزها چطور؟ استراتژی محتوا و بازاریابی محتوایی ما برای ورود به دنیایی که در آن همۀ چیزهای زنده و غیرزنده به اینترنت متصل باشند، چگونه است؟
مثال: ما در وب ۱٫۰ متنهای استاتیک «کتابگونه» داشتهایم: تماما به صورت «کتاب دیجیتال» تا محتوای دیجیتال.
در وب ۲٫۰ متنهای دینامیک به عرصه آمدند. پاراگراف بندی و حاشیهبندی و پلاگینهای مختلف ما را مجبور به رعایت قوانینی نظیر «خوانایی ۵۵ کلمه در یک پاراگراف» کردهاند.
سئو و الگوریتمهای گوگل مسائل دیگری به محتوا تحمیل کردهاند: کلیدواژه تا Topic Cluster و اولویت محتوای اورجینال به کپیشده.
ساختارهای AMP و محتوای مناسب «Wearable» نظیر ساعتهای هوشمند و پوشیدنیها قوانین جدیدتری برای محتوای دیجیتال دارند: باید زیر سه ثانیه لود شود و باید تا سه ثانیه خواندهشود.
در این میان خود محتوا قرار است همیشه تابع ساختار و فرم باشد یا اینکه قرار است خودش هم مستقلا ساختارها و فرمهای خودش را داشتهباشد؟
آیا قرار است همیشه محتوا زیرشاخه و تابع Front-end بماند یا قرار است خودش هم دستی بر نحوه و جهت توسعهی Front داشتهباشد؟
محتوای فارسی در این میان قرار است به کدام سمت برود؟ به سمت سئوشدن و جذب ترافیک یا به سمت ارزشآفرینی و جذب مخاطب؟ ترافیک باید در صدر اولویتها باشد یا جلب نظر مخاطب برای جذب ترافیک اولویت یابد؟ آیا باید همیشه تابع گوگل بود یا باید ساختار را به گوگل تحمیل کرد؟
اگر قرار است در آینده محتوا توسط «ماشین» تولید شود، آیا باید ماشین خودش استراتژی را هم بفهمد و بر مبنای آن پیش رود یا باید استراتژی محتوا توسط ما تأمین شود؟
ما برای درک و تفکر روی سؤالاتی از این دست باید به سمت تربیت «فیلسوف محتوا» گام برداریم. باید کسی را داشتهباشیم که نقشهی راه پیشرفت و توسعهی محتوامحور را تدوین کنند، آن را به بحث بگذارند و از ماحصل آن راه و روش استخراج کنند. ما نیازمند بحث در حوزهی محتوا هستیم؛ پیش از آنکه «ماشین» تمام الگوریتمها و خواستههای خودش را به این دنیای هنوز کاملا کشفنشده به طور کامل تحمیل کند.